از اینجا شروع شد...
باران شدیدی می بارید، خیابان را آب گرفته بود. چند پیر مرد می خواستند به سمت دیگر خیابان بروند. مانده بودند چه کنند.
همان موقع ابراهیم نوجوان از راه رسید. پاچه شلوار را بالا زد. باکول کردن پیر مرد ها آن ها را به طرف دیگر خیابان برد. ابراهیم برای شکستن نفسش از این کار ها زیاد انجام می داد. مخصوصا زمانی که خیلی بین بچه ها مطرح بود.
سلام بر ابراهیم ص 40
برای دیدن تصاویر در اندازه پروفایل با ذکر صلوات بر روی آن کلیک کنید.
ثواب این طراحی تقدیم به شهدای ثواب گردان حنظله...